همدلی|علی نامجو: از آخرین شاعران شیرازی دوره معاصر بود. طنز در دوره معاصر شعر را وامدار او میدانند و از این روزنه برای بیان انتقادی درباره سیاست بهره برد. او را بنیانگذار شعر نوی تغزلی لقب دادهاند و چهرهای که چهارپاره را رایج کرد. در قالبهای مختلف شعری ازجمله قصیده، غزل و چهارپاره سرود و در دورهای به نوپردازی هم مشغول شد. سرودههایش در طول سالیان به زبانهای فرانسوی، روسی، آلمانی، انگلیسی، عربی، ترکی و اردو ترجمه شد و به کشورهای مختلف در سراسر دنیا راه پیدا کرد.
اولین فارغالتحصیل باستانشناسی
بااینکه سالهای سال در دوران سعدی و حافظ یا حتی قاآنی شیرازی دورتر و دیرتر پا به این کره خاکی گذاشت، اما از نامهای تأثیرگذار در پیچیدن آوازه هنر شاعری شیراز در ایران بود. فریدون توللی سال ۱۲۸۹ در شهر راز به دنیا آمد. هنوز به نوجوانی وارد نشده بود که مشق شاعری را آغاز کرد. شاگردی در محضر مهدی حمیدی شیرازی در دوران دبیرستان سبب شد تا پایش به انجمنهای ادبی و جلسات شعرخوانی در مدرسه باز شود. از او بهعنوان اولین ایرانی دانشآموخته در رشته باستانشناسی نام میبرند؛ رشتهای که چند سالی هم او را روی صندلی مدیریت باستانشناسی استاد فارس نشاند. او البته در این زمینه هم آثاری را نوشت، اما نه تعداد این آثار چندان درخور بود نه محتوایش. البته یکی از اقدامات مهم او در حوزه میراث فرهنگی تلاشش برای جلوگیری از غارت این ثروت ملی از گوشه و کنار خاک پهناور استان فارس بود. در آغاز به نمایه اشعارش را بیشتر تکرار اندوه، ناامیدی، خستگی و مرگ پر میکرد و به همین دلیل او را پیشگام شعر مرگ میدانند.
صاحب التفاصیل
در دهه سوم زندگیاش حوادث شهریور سال ۱۳۲۰ رخ داد و همین اتفاق هم او را کشاند وسط معرکه سیاست. او از همان روز نگارش مقالات سیاسی و قطعات شعری با بنمایه نقد سیاست را در مجلات حزب توده آغاز کرد. قطعاتی با نام التفاصیل سرودههای او بودند برای دفاع و رد اندیشه احزاب مختلف فعال ایران آن زمان. اتفاقاً همان التفاصیلها که در چند روزنامه به چاپ رسید فریدون را در مسیر شهرت و محبوبیت قرار داد. او کمکم داشت طرفدارانی را از میان توده مردم و البته اهالی ادبیات برای خودش دست و پا میکرد. حضورش در عرصه نقد سیاست اما بیش از دوازده سال طول نکشید و کنار رفتنش از این عرصه با کودتا ۲۸مرداد ۱۳۳۲ همزمان شد. او همزمان با کودتا مجبور به فرار شد. در آن روزها خانه او را هم به تاراج بردند. در شهر هنرپرور شیراز همان مردمی که وقتی التفاصیلش را میخواندند حس میکردند شعر توللی دارد داغ آنان را از ستمگران میستاند، غارتگران خانه فریدون جلوی چشمان او شدند. اولین ضربه مهم به روحیه فریدون توللی همان زمان زده شد. او که از طایفه توللیهای ایل قشقایی بود، به میان ایل پناه برد و مدتی بعد رهسپار تهران شد. شعر «اندرز سوختگان» در آن ایام حالت روحی شاعر را به خوبی پیش چشم خوانندگان قرار میدهد. او سرخورده غمزده به کتابخانه دانشگاه ملی شیراز رفت و کارش را آنجا ادامه داد و از همان زمان به بعد هم بود که شروع کرد به سرودن اشعاری با مضامینی ازجمله عشقهایی پرگناه و کامجویی جسمانی از رابطه. دو کتاب «التفاصیل» و «رها» که اولی مجموع اشعار طنزآمیز سیاسی او را در خود داشت و دومی دیوان سرودههایش بود، باعث شد در سالهای جوانی بهخصوص در شیراز به چهرهای شناختهشده بدل شود، اما آثار بعدی او با این اقبال روبهرو نشد و کمکم او را به مسیر انزوا و فراموشی کشاند.
شعری برای علم
دهه چهل شمسی برای او سالهای سختی بود. وضع جسمی و البته مالیاش بهخصوص سال ۱۳۴۴ که وضع جسمانی و مالی رو به وخامت رفته بود. «اسدالله اعلم» او را مشاور دانشگاه پهلوی شیراز کرد و همین اقدام باعث شد بتواند به زندگیاش سروسامانی بدهد. برای قدردانی از او قطعه «میر بتان» را سرود و در مقدمه یکی از کتابهایش به اعلم لقب امیر داد. این اقدام او سبب شد برخی از اهالی قلم لب به انتقاد از فریدون توللی بگشایند.
او در طول دوران شاعریاش مسیر پرفراز و نشیبی را طی کرد. در دورهای با خواندن «افسانه» نیما یوشیج به سمتوسوی شعر نو گرایش یافت و آنقدر به نیما علاقهمند شد که نام اولین دخترش را نیما گذاشت. «پشیمانی» سروده فریدون توللی بود با الهام از شعر «ویلیام باتلر ییتس» و با وزنی مطابق «افسانه» نیما.
چند شعری هم در سبک و سیاق نو سرود اما زیاد طول نکشید که به مخالفت با این گونه شعری بپردازد و به سمت سرودن اشعاری با قالبهای سنتی بازگردد. «نافه» از آثار توللی بود که تا حدودی نشان میداد او از موضع نوگراینه سابق عقب نشسته است، با انتشار پویه نام خود را در میان جبهه سنتگرایان قرار داد و «شگرف» اثری سروده او بود یکسره در قالبهای سنتی. دگرگونی مسیر شعری در فریدون توللی البته برایش عواقبی هم به دنبال داشت. طرفداران نیما همگی شیوه تاختن به او را در پیش گرفتند.
از «خاکبوس» تا سنگ قبر
او در سالهای پایانی عمرش هم قصیدهای سروده در مدح امام رضا. «خاکبوس» توللی باعث شد عدهای با توجه به اینکه او پیش از آن از مظاهر مذهبی ناله میکرد و با زاهدان میانه خوبی نداشت، متعجب شوند.
این دو بیت بخشی از آن قصیده است:
«به دیده سرمه کند خاکِ آستانِ رضا را/ دلی که مرکب همت کند سمندِ قضا را
بزرگوار امامی که فیضِ رحمتِ عامش/ به زیرِ چترِ عنایت گرفته شاه و گدا را»
خردادماه سال ۱۳۶۴، ماه خاموشی فریدون توللی است. همسرش درباره روز پایانی زندگی او اینطور گفته بود: «فریدون روز آخر به من گفت: «از اتاق بیرونم ببر» و من هم همین کار را کردم. فریدون به درختی افرای کهنسال که در میانه حیاط خانه بود، علاقه زیادی داشت. در کنار آن درخت روی مبلی تکیه زد و خواست که کنار او بنشینم. من هم همین کار را کردم. سرش را روی دستانم گذاشت و گفت: «دیگر لحظات آخر رسیده است.» چند دقیقه بعد احساس تنگی نفس به سراغش آمد. برایش دستگاه اکسیژن را آوردم. فایدهای نداشت. نام خدا را به زبان آورد و سرش روی دستان من سست شد. این همان گونهای بود که او میخواست. فریدون رفت و همانجا همهچیز برایم تمام شد.»
مرگ او میدان انتقاد طرفداران نیما را برایشان مهیا کرد. به قول شفیعی کدکنی آنان که شعر او را سانتیمانتال میدانستند، وقتی هم درگذشت یکسره دربارهاش سکوت کردند تا با این روش انتقامشان را از او بستانند.
فریدون توللی پیش از مرگ فکر شعر روی سنگ قبرش را هم کرده بود. در یکی از نامههایش به پرویز خائفی نوشته بود شعر تازهای ساخته که برایش دلچسب است، میخواهد روی سنگ قبرش نوشته شود.
او سروده بود: «عمری بهعبث راندم و هر نقش دلاویز/ بیپرده چو دریافتمش، نقش خطا بود جز مرگ که یکتا در زندان حیات است/ باقی همه دیواره دروازهنما بود»
فریدون توللی نهم خردادماه ۱۳۶۴ درگذشت. دیروز سالمرگ این شاعر پرشور شیرازی بود.
ثبت دیدگاه