محمدابراهیم باستانی پاریزی: آن حکایت هم که ما در قدیم خوانده بودیم: «خر در پوست شیر» صورت صحیح آن، «خر لنگ در پوست پلنگ» است که قافیهدار و مسجع هم هست و همان است که گفتهاند، خری لنگ، پوست پلنگی کهنه در راه دید، گفت: چه بهتر که آن را بپوشم و از صدمه بار و چوب و سیخ (چاردوالو) چارپاداران رهایی یابم و چنین کرد و پوست پلنگ را پوشید و رفت بالای کوه و راحت به چرا و استراحت پرداخت، عابران هم با احتیاط از دور مینگریستند و میگریختند.
با خود گفت: حالا که مردم مرا پلنگ میدانند چه بهتر که یکی دو بار نعره هم بزنم که بیشتر بترسند و از این نزدیکیها اصلاً عبور نکنند و چنین کرد یعنی صدای عرعر خود را به قول اصحاب تلویزیون تا لول Level آخر بلند کرد. مردم وقتی عرّستِ خر را شنیدند، فهمیدند که او پلنگ نیست و خر است، پس با چوب و چماق به جان او افتادند و پوست پلنگ را از او بازگرفتند و «گاله خاککشی» بر پشتش نهادند و او شد «همان خرِ سیا و راه آسیا».
کتابنامه
باستانی پاریزی، محمدابراهیم، ۱۳۹۳، پوست پلنگ، تهران، نشر علم، چاپ دوم: ص ۲۹٫
ثبت دیدگاه