امروز زادروز ارنست امیل هرتسفلد باستان شناس و ایرانشناس آلمانی است که در سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۵ بخشهایی از پاسارگاد و تخت جمشید را کاوید.
ارنسْتْ امیل هِرتْسفِلْدْ در ۲۳ ژوئیه ۱۸۷۹ در هانوفر زاده شد. ارنست امیل هرتسفلد پسر پزشک ارتش پروس یوزف هرتسفلد و مارگارته روزنتال، از نامیترین باستانشناسان و متخصص امور شرق باستان و خطشناس و متخصص خطوط باستانی در آلمان بود. مارگارته روزنتال از پدر و مادری یهودی زاده شده بود. هرتسفلد پس از پایان دوره دبیرستانی در برلین نخست به تحصیل در رشته معماری در دانشگاه عالی برلین پرداخت که در سال ۱۹۰۳ به پایان رساند. پس از آن هرتسفلد جوان به فراگرفتن تاریخ آشوریان و تاریخ هنر در دانشگاههای مونیخ و برلین روی آورد. هرتسفلد در سال ۱۹۰۷ رسالۀ دکتری خویش را که در مورد پاسارگاد نوشته شده بود به استادان خویش ادوارد مایر Eduard Meyer و اشتفان ککوله Stephan Kekulé عرضه کرد و درجۀ دکتری خود را دریافت کرد. موضوع رسالۀ دکتری وی در همان سال بهصورت کتاب چاپ و منتشر شد.
هرتسفلد ابتدا به عنوان استادیار جغرافیای تاریخی در همان دانشگاه به تدریس پرداخت و در کنار آن ضمن خدمت در موزه دولتی پروس، به مطالعه در جغرافیای تاریخی مشرق زمین به ویژه ایران و عراق پرداخت. وی از سال ۱۹۰۳ در خاور نزدیک و خاورمیانه و نیز در طول جنگهای اول و دوم جهانی به کاوشهای باستانشناسی در ایران، بینالنهرین و سوریه مشغول بود و با هیأت اعزامی به نینوا برای کشفیات باستانشناسی و تاریخی اعزام گردید. در جریان این ماموریتها بود که شوق تحقیق در تاریخ مشرقِ قدیم در او افزایش یافت و شوقش به تاریخ اشکانیان و مطالعات اسلامی به حدی رسید که در تمام عمر از آن دست نکشید. وی همچنین چندین سال در مورد تمدنِهای بابل، آشور، ساسانی و نیز صنایع، معماری و اسناد مربوط به صنعت دوره هخامنشی و دوره اسلامی به تحقیق و کاوش اشتغال داشت.
هرتسفلد در سال ۱۹۲۰ کرسی استادی جغرافیای تاریخی مشرق زمین در دانشگاه برلین را به دست آورد و به طور همزمان به تدریس در رشته زبانشناسی شرق اشتغال یافت. وی مدتها در ایران به مطالعه و تحقیق پرداخت و گزارشی جامع درباره تخت جمشید برای دولت ایران تهیه نمود. در جریان این کاوشها آثار متعدد باستانی شامل ظروفِ حجاری، نقاشی و کتیبههای زیادی از زیر خاک بیرون آورده شد. در این میان هرچند تلاشهای علمی هرتسفلد در شناسایی تمدن کهن مناطق مختلفِ شرق، مثالزدنی است، اما نباید از نظر دور داشت که این امر زمینههای انتقال اشیاء عتیقه بسیاری به موزههای غرب را فراهم آورد.
هرتسفلد عضور انجمن آسیایی لندن و ایرلند، عضو فرهنگستان عربی دمشق، عضو افتخاری مؤسسه باستانشناسی هند و فرهنگستان بریتانیا بود. از هرتسفلد آثار متعددی در زمینه تاریخ تمدن اسلامی و پژوهشهایی در مورد نقشهبرداری از مناطق مختلف شرق به جای مانده که کتیبههای ایران قدیم، ایران در شرق قدیم، زرتشت و جهان از آن جملهاند. ارنست امیل هرتسفلد سرانجام بعد از ۶۹ سال زندگی در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۸ در شهر بال سوئیس درگذشت.
ارنست هرتسفلد بههمراه شرقشناسان نامی آندوره آلمان فریدریش دلیچ Friedrich Delitzsch و والتر آندره Walter Andrae در کاوشهای باستانشناسی آشور فعالانه شرکت کرد. پس از آن هرتسفلد بهمدت دوسال از ۱۹۰۵ سفری تحقیقاتی اکتشافی به کردستان، لرستان، شهر پارسه و پاسارگاد داشت.
پس از اخذ درجه دکتری بهمدت دو سال از ۱۹۰۷ بههمراه فریدریش ساره Friedrich Sarre که در سال ۱۹۰۵ با او آشنا شده بود، سفری به سرزمین میانرودان داشت. آن زمان فریدریش ساره رئیس بخش تازه تاسیس اسلامی در موزه کایزر فریدریش آلمان بود. ایندو میخواستند که تحقیقات وسیع صحرائی در مورد بابل و آشور انجام دهند. برای این منظور آنها از شهر سامره پایتخت عباسیان آغاز نمودند و به خاکبرداری و کاوش در این منطقه پرداختند. نتیجه کار ایشان کشفیاتی بود که بیشتر آن به موزه کایزر فریدریش اهدا گردید. پس از بازگشت از این سفر در سال ۱۹۰۹ هرتسفلد موفق به اخذ درجه پروفسوری از دانشگاه برلین در رشته جغرافیای تاریخی گردید و در همان دانشگاه بعنوان استاد آزاد مشغول تدریس شد. شهرت بینالمللی هرتسفلد با کاوش دوباره در سامره میان سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ آغاز گردید که با کشف گنجنبشت هخامنشیان در شهر پارسه از ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۴ به نقطه عطف خویش رسید. در حفاریهای تخت جمشید هرتسفلد را باستان شناس جوان فریدریش (فریتز) کرفتر Friedrich (Fritz) Krefter همراهی میکرد.
هرتسفلد که با کشف این سی هزار لوحه برای دادن گزارش از ایران خارج شده بود کارها را بهدست دستیار جوان خود کرفتر گذارد. این سفر برای این بود تا او بتواند هزینههای بعدی را نیز مهیا کند زیرا با وضعیت اقتصادی که آنزمان در جهان پیش آمده بود بیم آن میرفت که حفاریها و کاوشها براثر نبود پشتوانه مالی متوقف گردند. هنگامی که هرتسفلد در تخت جمشید بود، کرفتر که همانند هرتسفلد در کنار دیگر رشتهها در رشته معماری هم تحصیل کرده بود، جائی را پیدا کرد که بنا به آشنائی دقیقی که از فن معماری علمی و منطقی داشت مایل به حفاری در آن بود زیرا حدس میزد که بتوان در آنجا چیز ارزشمندی یافت اما هرتسفلد هربار مانع میشد و میگفت آنجا احتمالا باید محل منبعی برای ذخیره آب یا چیزی شبیه آن بوده باشد. با توجه به کمبود وقت و پشتوانه مالی، بایستی ابتدا بدنبال چیزهای مهمتر رفت. با رفتن هرتسفلد از ایران، کرفتر این موقعیت را پیدا کرد که به حفاری در محلی که همیشه میخواست در آنجا تحقیق کند، بپردازد. پس از گذشت زمان اندکی در ژرفای یک و نیم متری سطح زمین کرفتر موفق به یافتن لوح زرینی گردید که زیر پایه نخستین بنای تخت جمشید قرار داده بودند. او نخستین کسی بود که این لوح زرین را ساخته شده از ۵ کیلو طلای ناب را که پیامی از داریوش برای نسلهای بعد بهمراه داشت، پس از گذشت دو هزار و چهارصد سال دوباره در دست میگرفت. نفر پیش از او که این لوح زرین را در دست داشته و در آن محل کار گذاشته بود به احتمال زیاد خود شخص داریوش بزرگ بودهاست. نوشته روی لوح با این جمله آغاز شده بود: این داریوش است که سخن میگوید….. در این لوح داریوش به نسب خویش و بزرگی سرزمینهای زیر فرمانش اشاره کرده و اینکه بنای تخت جمشید را او آغاز نمودهاست زیرا میخواست که پایتختی داشته باشد که متناسب با بزرگی کشورش باشد. توسط این مهر زرین ایران تنها و نخستین مملکتی در جهان است که سند مالکیت دارد. از دید سیاسی و حقوقی این سندی معتبر است. تنها راه گذشتن از سد این سند نیز تجزیه و نابود کردن این مملکت میباشد بطوریکه مالکی دیگر وجود خارجی نداشته باشد. این خود یکی از علل آنچه در دویست و پنجاه سال گذشته بر ما رفتهاست میتواند باشد.
به فعالیتهای هرتسفلد در پارسه (تخت جمشید) در سال ۱۹۳۴ پایان داده شد. در برخی منابع علت این موضوع اختلاف او با مقامهای دولتی از بابت چگونگی تقسیم یافتهها عنوان شده و در برخی منابع دیگر، اقداماتی از سوی هرتسفلد برای خارج کردن تعداد از آثار تاریخی از ایران به شکل غیرقانونی. رقیبان فرانسوی و آمریکایی نیز در این میان بیکار ننشستند. هرتسفلد در نهایت راهی بریتانیا شد و دیگر هیچگاه به ایران بازنگشت. هرتسفلد کمی بعد راهی آمریکا شد و چندین سال در پرینستون به تدریس پرداخت. باوجود موقعیت شایسته کاری، هرتسفلد هیچگاه به زندگی در آمریکا خو نگرفت و کمی پس از بازنشستگی در سال ۱۹۴۴ به خاورمیانه بازگشت. ابتدا در سوریه و سپس در مصر به پژوهشهای خود درباره هنر اسلامی ادامه داد. همچنین کتابی که نتیجه سالها پژوهش درباره زرتشت بود منتشر کرد.
در کتاب «ارنست هرتسفلد و گسترش پژوهشهای خاور نزدیک: ۱۹۰۰-۱۹۵۰» آمده است: «حقوق بازنشتگی برای زندگی به شیوهای که هرتسفلد به آن عادت داشت کافی نبود»، او بخش بزرگی از کتابخانه منحصربفرد و اشیای عتیقه خود را به موزه متروپلیتن و دیگر مراکز فرهنگی-هنری در آمریکا و بریتانیا فروخت.
در زمان اقامت در قاهره هرتسفلد بیمار شد و مدتی پس از آنکه برای درمان به سوییس رفت در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۸ در بیمارستانی در بازِل درگذشت.
فهرستی از برخی آثار وی در پایان این نوشته آورده شدهاست.
سامره، نقشه برداری و تحقیق در مورد باستانشناسی اسلامی. برلین ۱۹۰۷.
سفر از میان لرستان. ۱۹۰۷
بههمراه فریدریش ساره، سفری باستانشناختی به ناحیه دجله و فرات، ۴ جلد، برلین ۱۹۱۱ تا ۱۹۲۰
بههمراه فریدریش ساره، سنگ نبشتههای ایران. برلین ۱۹۲۰
در کنار دروازه آسیا، سنگ نگارهها و سنگ نبشتههای دوران پهلوانی ایران. بهمراه ۴۴ عکس، ۶۵ نگاره برداری. برلین ۱۹۲۰
تزئینات دیواری بناهای سامره. برلین ۱۹۳۲
بناها و سنگ نبشتههای دوران نخستین دودمان ساسانی. برلین ۱۹۲۴
نقاشیهای سامره. برلین ۱۹۲۷
کوزه گری و سفال سازی پیش تاریخی سامره. برلین ۱۹۳۰
بناهای یادبود ایرانی. ۴ جلد. برلین ۱۹۳۲
تاریخ باستانشناسی ایران. لندن ۱۹۳۵
سنگ نبشتههای کهن ایرانی. برلین ۱۹۳۸
ثبت دیدگاه