رضا عظیمی کاردار پیشین سفارت افغانستان در یونسکو یادداشتی با عنوان «مینیاتور و ضعف دیپلماسی افغانستان در ثبت میراثهای فرهنگی» نگاشته که در آن از ضعف دیپلماسی فرهنگی افغانستان و عدم توانایی این کشور در ثبت میراث فرهنگی در یونسکو گفته است.
عظیمی در بخشهایی از این یادداشتش از سر ناآگاهی و ندانستن تاریخ ایران و فلات ایران و حتی افغانستان دربارۀ نام ایران و قلمرو ایران چنین مینویسد: «در هیچ منبع رسمی در دورههای آموزشی [ایران] مشاهده نمیکنید که موضوع تغییر نام کشور ایران در زمان رضاشاه مطرح شود. درواقع طوری وانمود میشود که اسم سرزمینی با مرزهای کنونی ایران نامی است که همیشه در تاریخ بر این سرزمین عنوان میشده است و هیچجا موضوع تغییر نام از پارس به ایران در ۱۳۱۳ شمسی مطرح نمیشود. در جمهوری اسلامی ایران مبنا آن است که افغانستان، عراق، کشورهای آسیای میانه و منطقه قفقاز جزیی از خاک ایران بوده است و همه براساس دسایس و برنامههای کشورهای استعمارگر از ایران جدا شدهاند.»
در پاسخ به این گزارههای نادرست رضا عظیمی دربارۀ نام ایران، سخنان دکتر سیروس نصرالهزاده در نشست «مفهوم ایران در کتیبههای ایران باستان» که ۳۰ شهریورماه ۱۳۹۸ خورشیدی در تالار اندیشه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، بازنشر میکنیم.
سیروس نصرالهزاده با یادآوری اینکه که کهنترین کتیبهای که در آن نام ایران به کار بُرده شده است از فارسی باستان آغاز میشود، گفت: دربارۀ تحول واژۀ ایران باید گفت که صورت اوستایی آن اَیریه و فارسی باستان آن ایریه است که به گمان بسیار تحولی است از صورت اوستایی آن. ایران نیز اضافۀ جمع اِریانا است که به گونه ایران به ما رسیده است. این واژه از هندی باستان به زبانهای اروپایی راه یافته و به صورت آریایی به کار رفته است. به هر روی، تلفظ درست واژۀ ایران، صورت اوستایی آن، یعنی اَیریه است.
او دیرینهترین کاربرد واژه «ایریه» را در کتیبههای هخامنشی دانست و افزود: کهنترین سندی که در دسترس داریم و در آن واژۀ اَیریه به گونۀ دقیق و روشن آن به کار رفته است، در کتیبه داریوش، در نقش رستم، آمده است؛ و نیز در کتیبۀ شوش و کتیبۀ خشایارشا. داریوش در کتیبهاش میگوید: من داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینهای از همه نوع، پسر ویشتاسب، یک هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آریایی، از تبار آریایی. آن گاه سیاههای از نام سرزمینها را آورده است. در این سیاهه، نخست نام سرزمینهای ایرانی آمده است. این نکته نشان میدهد که هخامنشیان افزونبر هویت پارسی خود، یک هویت کلیتر و جمعیتری به نام اِیرانی یا ایران هم برای خود میشناختند و خود را از تبار ایرانی میدانستند.
واژه «ایریه» در کتیبههای فارسی باستان، به سه معنا به کار رفته است: یکی در معنا و مفهوم قومی، دیگر در معنای خط و الفبا، و سوم در معنای دینی و مذهبی. معنای سوم در روایت ایلامی کتیبه آمده است. در آن روایت آمده است: «اهورامزدا خدای آریاییها (ایرانیها) است». هرودوت هم به ما گزارش میدهد که مادها پیش از آن که به نام ماد شناخته شوند، خود را «ایریه هو» مینامیدند. همۀ اینها گواه بر این است که ایرانیها به هویت ایرانی خود خودآگاهی داشتهاند.
نصرالهزاده در ادامه به این موضوع اشاره کرد که سنتهای اوستایی به ما میگویند که در میان مردمان این سرزمین، آگاهی قومی آریایی، که صاحب مرز و حدود مشخصی هستند، وجود داشته است. در «یشتها» به گونهای مفصل از «ارشه اریه» (پهلوانان ایرانی)، «ایرین ویجَ» (ایران ویج) و یا عبارت «تبار سرزمین آریایی»، یاد شده است. به روشنی پیداست که از زمان ۱۷۰۰ پیش از میلاد، چنین آگاهی قومی در میان ایرانیان بوده است. حتا این آگاهی و هویت، به پیش از زمانی که با هندیها مشترک بودند، باز میگردد. شاپور شهبازی پافشاری دارد که ایرانیان به قلمرو جغرافیایی خود و زبان مشترکشان آگاهی داشتند. افزونبر این که هویتی سیاسی هم برای خود می شناختند. اما این هویت تا دوره ساسانیان گسترش پیدا نمیکند.
نصرالهزاده گفت: هخامنشیان فقط به گسترۀ ایران نگاه نمیکردند. آنان گستره ای جهانی را نظر داشتند. چنین به نظر میرسد که هخامنشیان نامگذاری ویژهای برای قلمرو خود انجام نداده بودند. این یونانیها بودند که با اشاره به خاستگاه هخامنشیان، سرزمین آنان را پارس مینامیدند. اما آگاهیهای ما دربارۀ سلوکیان و اشکانیان اندک است و نمیدانیم که به طور مشخص به این کشور چه میگفتند. تنها از اشارههای تاریخنگاران اسکندری میتوان فهمید که نام منطقهای از بلخ تا سیستان را آریایی میگفتند. از همینرو، تاریخپژوهان بر این باورند که این منطقه ایرانی یا آریایی نامیده میشده است. بیش از این آگاهی دقیقی نداریم. بهویژه آنکه اشکانیان در نیمۀ نخست فرمانروایی خود، یونانیمآب بودند. با این همه، از نیمۀ دوم شاهنشاهی اشکانیان نمونههای تاریخی در دست هست که نشان میدهد آنان به سنتهای بومی خود، به ویژه سنتهای هخامنشی، بازمیگردند. به سخن دیگر، وجه ایرانی پیدا میکنند. میدانیم که در دورۀ بلاش بود که اوستا گردآوری شد. نخستینبار اشکانیان بودند که تقویم زرتشتی را به کار بُردند و بستری برای ساسانیان فراهم کردند. این نیز گفتنی است که شاپور شهبازی باور داشت که در دوره اشکانی، نام ایرانشهر وجود داشته است
نصرالهزاده به منابع کلاسیک ارمنی اشاره کرد که دو بار نام «ایران» در آنها آمده است. یکی به نام «اریه» که این نام تا دوره ساسانی حفظ شده است؛ و دیگر «ایرانشهر» که از ساسانیان به وام گرفته اند. از همین رو می توان با اطمینان گفت که پیشینۀ نام ایران بسیار پیشتر از دورۀ ساسانیان است و آن را باید تداوم دورۀ سنتهای اوستایی به بعد دانست. از مجموع این دادهها درمییابیم که مفهوم ایران، به عنوان یک واقعیت قومی و فرهنگی و دینی، به پایان سدۀ ششم پیش از میلاد برمیگردد. کتیبههای هخامنشی نشان میدهد که آنان به وابستگی (:تعلق) خود به ایران، آگاه بودند و تصور یک قوم مشترک، خدای مشترک و جغرافیای مشترک میان قبایل ایرانی وجود داشته است؛ که میتوان آن را به ۱۷۰۰ تا ۱۵۰۰ پیش از میلاد بُرد. در آن زمان، ایرانیان به روشنی خود را به نام ایرانی و آریایی میشناختند.
نصرالهزاده به دورۀ ساسانیان نیز پرداخت و دربارۀ مفهوم ایران و ایرانشهر گفت: در دورۀ ساسانیان اتفاق خاصی روی میدهد و اردشیر بابکان برای نخستینبار واژۀ ایران را به صورت رسمی بر روی سکهها و کتیبههایش میآورَد. چنین به نظر میرسد که در همۀ دورۀ باستانی ایران، گروههای فکری و روشنفکری یا دینی، بودهاند که به چنین مفاهیمی میاندیشیدهاند. نمیتوان پذیرفت که اردشیر به یکباره و ناگهانی نام ایران را به کار بُرده باشد. یا این که شاپور، بی هیچ پیشینهای، از نام ایرانشهر استفاده کرده باشد. اما این که چنین زمینهای در کجا شکل گرفت؟ جای گفتوگو دارد. برخی سیستان را جای شکلگیری مفهوم ایران میدانند و برخی نیز پارس را. من به پارس بیشتر توجه دارم. استخر و سلسلۀ محلی پرسیکا که در آنجا بوده است، این گمان را تقویت میکند که در پارس به چنان مفهومی، در برابر سنتهای یونانی، توجه داشتهاند و کوشیدهاند به سنتهای خود بازگردند. هنگامی که اردشیر قدرت را به دست میگیرد تلاش میکند که یگانگیای (:وحدتی) به شاهنشاهی خود بدهد و از گسیختگی و پراکندگی که در دوره اشکانیان پدید آمده بود، پایان ببخشد و تعریف و ماهیت تازهای برای ایران بشناساند. از اینرو ساسانیان، واژۀ ایران را به گونۀ رسمی وارد نوشتههای خود میکنند.
او گفت: واژۀ ایران در نخستین کتیبۀ اردشیر، در نقش رستم، آمده است. نام ایران در روی سکههای اردشیر هم دیده میشود. این عبارت تا زمان بهرام پنجم تکرار میشود. به نظر میرسد که واژۀ ایران مفهومی قومی دارد. یعنی به معنای «مردمان ایرانی» است و مفهوم سرزمینی در آن نیست. شاپور نخست هم واژۀ ایران را به کار بُرده است. افزونبر این که نام «ایرانشهر» برای نخستینبار در کتیبۀ شاپور، در کعبه زرتشت، آمده است. شاپور در آن کتیبه میگوید: «من فرمانروای ایرانشهر هستم». از اینجا به بعد، ایرانشهر واژهای جغرافیایی میشود و معنای «کشور ایران/ سرزمین ایران» را میدهد؛ که به گمان بسیار صورتی از «اریانا خشثره» است. این اصطلاح در هیچ متن اوستایی نیامده است. در نتیجه پژوهشگرانی همانند «نیولی» میگویند که واژۀ «ایرانشهر» ابداع ساسانیان است.
وی گفت: در چهار کتیبۀ «کرتیر»، موبد بزرگ روزگار بهرام نخست و دوم ساسانی، نیز نام «ایرانشهر» آمده است. کرتیر بهجای ایرانشهر از اصطلاح شهر ایران استفاده کرده است. این دیرینهترین کاربرد اصطلاح شهر ایران در میان اسناد باستانی است. میان ایرانشهر و شهر ایران تفاوتهایی وجود دارد و به نظر میآید که در آن زمان دو نگاه به این اصطلاح بوده است: یکی نگاه دینی به ایرانشهر است و دوم نگاه درباری. این گمانی است که برخی از پژوهشگران پیش کشیدهاند و ممکن است درست باشد یا نباشد. در نیمۀ دوم شاهنشاهی ساسانیان، به فراوانی به نام ایران برمیخوریم. هم در شهرها به گونۀ «ایران آسان کرد کواد» یا «ایران خوره شاپور»؛ هم در نام کسان: «ایران دخت» یا «ایران گشنسب»؛ و هم در نام مناصب و مقامها: «ایران دبیربُد»؛ که نشان میدهد نام ایران (نه ایرانشهر) تداوم داشته است.
نصرالهزاده با این پرسش که چه چیز باعث شد ساسانیان نام «ایرانشهر» را رسمیتر در منابعشان بیاورند؟ گفت: برخی چنین میگویند که در سدۀ سوم میلادی، در پایان دورۀ اشکانیان و آغاز شاهنشاهی ساسانیان، در جهان رومی گرایشی به ایجاد فرهنگ ملی شکل گرفته بود و در ایران نیز تاثیرات خود را بخشیده بود. در ایران کشاکشی میان جهانگرایی و ملیگرایی دیده میشد. مسیحیت و مانویت جهانگرایی داشتند و بحثشان دین جهانی بود. اما در ایران، سنتگراها و ملیگراهایی بودند که میخواستند سنتهای ایرانی و اوستایی را تقویت کنند و گسترش بدهند. سرانجام این ملیگراها و سنتگرایان ایرانی بودند که توانستند هویت ایرانی را شکل بدهند. در همین دوره ی ساسانی است که ایرانشهر مفهوم فرهنگی هم پیدا میکند. این مفهوم بسیار ژرف است و سنتهای ایرانی را شکل میدهد. باید یادآوری کرد که قدمت نام ایران به سنتهای اوستایی بازمیگردد. ایرانیان به هویت قومی خود آگاهی داشتند و مرزهای سرزمین خود را میشناختند. واژۀ ایریه سنت پیش زرتشتی دارد. این سنت ادامه مییابد و در کتیبههای هخامنشی نمود پیدا میکند. آنها چنان سنتی را از سنت های زرتشتی گرفته بودند. بههرروی، واژۀ ایران به وحدت ایران کمک کرده است. باز تولید نام ایران و دوباره پیشینهسازی آن، همواره در تاریخ ایران رخ داده است؛ و این به نجات فرهنگی ایران کمک کرده است. هویت ایرانی، در این دورۀ بلند تاریخی، نجاتبخش این کشور و مردم ایران بوده است. سنت جدیدی را که ساسانیان پدید آوردند ترکیبی از سنتهای اوستایی، اشکانی و ساسانی بود و پشتوانهای برای ایرانیان شد تا نام ایران پایدار بماند.
ثبت دیدگاه