![](https://www.film-magazine.com/images/stories/golestan_2031.jpg)
امسال در بخش کلاسیک جشنواره فیلم ونیز (۲۰۱۹)، نسخهی ترمیم شدهی مستند تپههای مارلیک (۱۳۴۲) ساختهی ابراهیم گلستان و خانه سیاه است فروغ فرخزاد به نمایش در آمد. هر دو فیلم محصول استودیو گلستان و از مهمترین آثار مستند تاریخ سینمای ایراناند. تپههای مارلیک پنجاهوپنج سال قبل نیز برای اولینبار در جشنواره فیلم ونيز ۱۹۶۴ به نمایش درآمد و برنده جايزه شير سن ماركو شد. این مستند شاعرانه دربارهی كشفيات باستانشناسي در منطقه مارليک ايران است، اما در واقع، فیلمی درباره تداوم زندگی، هنر، و آرزو برای فردائی بهتر است. سال ۱۳۴۲ کاوشها و حفاریهای انجام گرفته در تپههای مارلیک یا چراغعلیتپه واقع در درهی گوهررود، حوالی شهر رودبار ِگیلان، منجر به کشفیات باستانشناسی مهمی شد. آثار کشف شده حاکی از تمدنی تاریخی متعلق به سههزارسال پیش بود. فیلم با نمایی از جریان آب در رود خروشان سفید رود آغاز میشود و دست کاوشگری را میبینیم که تکههای ظرف شکستهای از عهد عتیق را به هم میچسباند، ظرفی که نشانهای از تمدنی باستانی و ویران شده است. اما گلستان در کنار همین رود و همین تمدن ویران شده، مردمانی را نشان میدهد که سرگرم کشتوکار و زندگیاند. تمدنها از بین میروند اما زندگیهای انسانی ادامه دارند: «امسال/ پارسال/ هزاران هزار سال/ با باد بوي كهنگي كاج مي رسد…»
![](https://film-magazine.ir/img/399/Marlik.jpg)
گلستان سالها پیش در گفتوگويي با كيهان اينترنشنال، تپههای مارلیک را اثری كاملا شخصي دانست و «نه گزارشي از كشفيات باستانشناسي در مارليک و نه مطالعهاي در تاريخ ايران، بلكه صرفا يک بيان معنوي.» او در جلسه نمايش اين فيلم در كانون فيلم تهران، در پاسخ به كساني كه به بيان فلسفي و متن شاعرانه و دشوار فيلم ايراد گرفتند، چنين گفت: «فيلم مارليک، یک سخنراني در باره باستانشناسي نيست، من خواستهام سينما بسازم و سينما يا سينمايي كه من ميخواهم، فرق دارد با يكرشته عكس براي مصور كردن يک مفهوم. آنهايي كه چنين فيلمهايي مي سازند، يا احمقاند يا تماشا كنندههاي خود را احمق ميدانند. فيلم، البته يك وسيله ارتباطي است و من ميخواهم واكنش تماشاگران را بدانم و غرض من از نشان دادن مارليک» در كانون فيلم، ديدن چنين واكنشي بود. اين فيلم درباره انديشهاي است كه زنده ميماند، درباره حركت است و حسي كه از مرز مرگومير گذر ميكند تا زمان شود كه زمان به زنده بودن است و زنده بودن در آفريدن… البته كه ميخواهم تماشاگر كار مرا بفهمد اما اگر نفهميد، اين دليل نميشود كه كار فهميدني نيست. اگر نفهميد، من بايد به فهميدن كمک كنم، نه آنكه كار را عوض كنم. انديشه در كار من از من است و ريشههاي آن بايد در اقتضاي معناي آن باشد نه در قدرت درک ديگران. شكل از درون معني آمده است، از بيرون بر آن چسبانده نشده است… هنر از درستي ميآيد، درستي است كه مطرح است، نه دشواری.»
در کتاب نوشتن با دوربین گفته است: «ما فكر كردهايم زندگي را با انديشه و ابزار سينما دمساز كنيم، سرگرمي و شوق كار را يكجا كردهايم و شايد براي همين است كه از جذام، خانه سياه است درآمد و از تيله شكستهها، مارليک و اين آخر داستان نيست. در حد خودمان به هر كسي كه به سينما علاقه نشان داده اگر خدمتي توانستهايم كردهايم.»
مستندسازی در ایران به مفهوم واقعی کلمه با کارهای ابراهیم گلستان در دههسی آغاز شد. در واقع گلستان را باید پدر سینمای مستند ایران به حساب آورد. پیش از گلستان، سینمای مستند جز مجموعهای از تصاویر متعلق به دربار مظفرالدین شاه که توسط میرزا ابراهیمخان عکاسباشی ثبت شده و یا تصاویر خبری (نیوزریل) از وقایع دوران سلطنت رضا شاه و پسرش محمدرضا شاه و حضور متفقین در دههی ۱۳۲۰ شمسی در تهران نیست. با گلستان است که جریان سینمای مستند با تعریفی که اریک بارنو و جان گریرسن از فیلم مستند ارائه کردهاند در ایران آغاز شد.
گلستان با تاسیس «استودیو فیلم گلستان» و ساختن فیلمهای حیثیتآوری چون یک آتش، موج و مرجان و خارا، گنجینههای گوهر، خرمن و بذر و تپههای مارلیک و تهیه خانه سیاه است، نخستین جوایز بینالمللی در زمینه سینمای مستند را از جشنوارههای ونیز، پزارو و اوبرهازون به دست آورد. هرچند نباید تلاشهای سینماگرانی چون ابوالقاسم رضایی، فریدون رهنما، ناصر تقوایی، منوچهر طیاب، محمد فاروقی، کامران شیردل، محمدرضا اصلانی و پرويز كيمياوی در دهه چهل و پنجاه را در تحول فنی و زیباییشناسی سینمای مستند ایران نادیده گرفت.
![](https://film-magazine.ir/img/399/-marlik3.jpg)
مستندهای گلستان، بیانگر رویکرد شاعرانه و تغزلی او در ثبت واقعیت و روایت مستند است. در حالیکه اغلب مستندسازان ایرانی در فیلمهای خود با رویکرد مردم شناسانه به سراغ مناطق روستایی مختلف ایران رفتند، رویکرد گلستان مردم نگارانه یا قوم نگارانه نیست بلکه مستندهایی درباره تاریخ و تمدن و توسعه و تحول صنعتی است. گلستان در مستندهای موج مرجان خارا و یک آتش، تنها بر لزوم توسعه تاکید نمیکند بلکه به تاثیرات جانبی و ویرانگرانه توسعه صنعتی به ویژه توسعه صنعت نفت و نقش آن در تخریب طبیعت و زندگی بومیان جنوب نیز توجه می کند: «كوهستان گچساران گذران ديرينش به شباني بود تا صنعت به سراغ سنگستان آمد و… همان دشت و همان كوه، همان چوپان و همان ناي و زنگ گله وليكن در كنار كندههاي كهنه شاخههاي فولادين جوانه زده بود.»
بنابراین اگر بخواهیم مستندهای گلستان را از نظر سیاسی ارزیابی کنیم، خواهیم دید که آنها نقد مناسبات سرمایهداری و دخالت نیروهای خارجی در ایران نیست یا در آنها از ملی شدن صنعت نفت یا استثمار کارگران نفتی سخنی نمیرود بلکه تمرکز روی پروژههای مدرنسازی و توسعه صنعت نفت است. این فیلمها اگرچه نقد مناسبات استعماری نیست و همسو با پروژههای توسعه و مدرنیزه کردن جامعه توسط حکومت شاه است اما به شدت منتقد تاثیرات مخرب توسعه صنعتی بر محیط انسانی و جوامع سنتی است. گلستان در این فیلمها، تنها لولهها، دکلها و تاسیسات نفتی را نشان نمیدهد بلکه دوربین او آدمها و کارگرانی را که عرق میریزند و زحمت میکشند تا این لولهها نصب شده و کار به انجام برسد را نیز در قاب میگیرد. هم در تصاویر و هم در کلام گلستان که به صورت نریشن بر روی فیلم شنیده میشود، یک حس غمخوارانه و دردمندانه نسبت به رنج کارگران و عرقی که پای لولههای نفت میریزند وجود دارد و این همان تفاوت اساسی بین فیلمهای مستند گلستان و فیلمهای مستند استیلیزهای است که مثلا برت هانسترا یا استوارت لگ یا آرتور التون برای شرکت نفتی شل میساختند که در آنها دوربین روی سه پایه بود و نورپردازی و قاببندی خیرهکنندهای داشت اما از کار و رنج انسان در آنها خبری نبود: «مردمی رفتند و مردمی برآمدند و آفتاب فرو رفت و دیاری که روزگاری پر از مخلوق بود منفرد نشست. نخلش افتاد، کاریزش ریخت، کشتزارش سوخت، مسجدش متروک و منبرش خالی و رواقش گسست و بوی نان پرید و از تنور داغ جز لک دود بر دیوار نماند…»
![](https://film-magazine.ir/img/399/-marlik2.jpg)
رویکرد انتقادی گلستان به تاریخ و فرهنگ ایران بیش از همه در مستندهای گنجینههای گوهر و تپههای مارلیک خود را نشان میدهد. مستندهای گلستان به ثبت محض واقعیت اکتفا نمیکند بلکه او با وارد کردن عنصر شعری و تخیل و به کارگیری زبانی نمادین از واقعیت محض فاصله میگیرد و فیلم چند لایهای میسازد که در ظاهر مربوط به کشفیات باستانشناسی است اما در واقع مواجهه یک سینماگر اندیشمند با تاریخ و تمدن ایرانی است. گلستان با متنی که خود بر روی فیلم میخواند به بیننده نهیب میزند و هشدار میدهد و هویت تاریخی او را به او یادآور می شود. گلستان در تپههای مارلیک به جستجوی زمانهای گمشده میرود و به ما میگوید که به عنوان یک ملت که بودیم و چه بر سر ما آمد. هر شی باستانی که از زیر خاک بیرون کشیده میشود روایتی در خود دارد و تپههای مارلیک مجموعهای از خرده روایتهاست که در برابر روایتهای رسمی و قالبی و کلیشهای تاریخ شاهنشاهی قرار میگیرد. بنابراین فیلمی سوبژکتیو و ذهنی است که با زبان شاعرانه و رمزآلودی روایت می شود: «یک روز خنده رفت و ترس آمد/ با درد و داد/ با خشم و خون/ پيكان و پتك و دشنه و زوبين/ ايلي هجوم برد، انديشهاي پليد درآمد/ …پتك ديده را تركاند/ دستي كه گل ميآفريد افتاد و خانه مرد/ …تاريخ گم شد.»
گلستان که خود راوی فیلم است از طریق تصویرهای مربوط به حفاری و کاوشگری و اشیا تاریخی و باستانی، به گذشتههای دور نقب میزند و پیوستگی تاریخی و هویت فرهنگی ما به عنوان یک ملت را یادآور میشود، ضمن آن که نقد وضعیت کنونی را نیز از یاد نمیبرد و روند توسعه و مدرنیتهی ایرانی را به چالش میکشد. فيلم با اين گفته شاعرانه و زیبا به پايان مي رسد: «باشد كه روزي ريشههاي كهن گل باز بدمد/ باشد كه خداي بذر به دره صلا دهد/ باشد كه چشم ببيند/ و ديد زندگي تازهاي شود.»
در واقع تپههای مارلیک، به گونهاي مسئله آفرينش و زنده بودن و آنچه از انسان باقي ميماند را مطرح ميكند. فيلم درباره انديشهای است كه در طی تاریخ، با همه فراز و نشیبها زنده ميماند. شیوه تدوین پرتحرک گلستان، ساختار گرافیکی تصاویر و نحوه به حرکت درآوردن اشیایی چون تیر و نیزه در زمانهای که هنوز تکنیکهای انیمیشن در ایران به اندازه امروز پیشرفته نبود، همچنان تازه و بسیار نوآورانه و اعجابانگیز است.
* نقل قول ها از کتاب «نوشتن با دوربین» است.
ثبت دیدگاه