کاوشهای اضطراری در گورستان یوسف خان خاوه قم،شواهد و مدارک مستقیم، مستدل و مستندی دال بر حضور عناصر و شاخصههای فرهنگی عصر مفرغ قدیم شمالغرب ایران، موسوم به فرهنگ ماورای قفقاز قدیم یا فرهنگ کوراارس را همراه با تأثیرات فرهنگ منطقهای در دشت قم ارائه کرد.
چهارمین نشست تخصصی هجدهمین گردهمایی باستانشناسی امروز «دوشنبه » با ارائه بخشی از فعالیتهای صورت گرفته در پروژههای«نخستین فصل کاوش در گورستان یوسفخان خاوه – کهک، قم»، «بررسی باستانشناختی مخزن سد آبریز، کُهگیلویه »و «کاوش باستانشناسی در قلعه سانسیز، طارم» توسط باستانشناسان برگزار شد .
به گزارش ایران ورجاوند به نقل از روابطعمومی پژوهشگاه میراثفرهنگی و گردشگری، در ابتدای این نشست سیامک سرلک به تشریح اقدامات انجام شده درنخستین فصل کاوشهای تپه (گورستان) یوسف خان خاوه پرداخت و گفت:کاوش در این محوطه در پی خاکبرداری توسط بیل مکانیکی با هدف فعالیتهای زراعی و ساختمانی و برخورد به آثار تاریخی – فرهنگی و تعدادی ظروف سفالی شکل گرفت.
این باستانشناس گفت: با این وصفت کاوشهای تپه یوسف خان، در ابتدا در قالب “کاوشهای اضطراری” شکل گرفت و تعریف شد اما نتایج به دست آمده از کاوشهای این محوطه بهویژه در تکمیل، تبیین و تدقیق روند توالی گاهشناختی و تحولات فرهنگی دشت قم، موجب تصویب تداوم کاوش در این محوطه، بهعنوان یک برنامه پرسشمحور و هدفمند و تعریف و تثبیت آن در طرح پژوهشی بلندمدت مصوب پژوهشکده باستانشناسی تحت عنوان “پروژه پیشازتاریخ دشت قم، با تأکید بر عصر مفرغ تا آغاز عصر آهن” شد.
او تصریح کرد:کاوشهای اضطراری در گورستان یوسف خان خاوه، برای نخستین بار شواهد و مدارک مستقیم، مستدل و مستندی دال بر حضور عناصر و شاخصههای فرهنگی عصر مفرغ قدیم شمالغرب ایران، موسوم به فرهنگ ماورای قفقاز قدیم یا فرهنگ کوراارس را همراه با تأثیرات فرهنگ منطقهای در دشت قم ارائه کرد.
به گفته این باستانشناس،پیش از کاوشهای این گورستان، شواهد حضور عناصر فرهنگی عصر مفرغ قدیم مناطق شمال غرب و زاگرس مرکزی (با شاخصه فرهنگ عصر مفرغ موسوم به ماوراء قفقاز قدیم، کوراارس، عصر مفرغ قدیم I و II یانیق تپه، دوره گودین IV) در دوره IIIA محوطه قلیدرویش شناسایی شده بود لیکن بهجز شواهدی از سنتهای سفالی، هیچ مدرک عینی از دیگر عناصر شاخص و ویژگیهای فرهنگی شناخته شده و تعمیم یافته این فرهنگ بهویژه الگوهای معماری و عناصر مرتبط با آن در این محوطه شناسایی نشده بود.
سرلک با بیان اینکه بیتردید سطح و محدوده اندک کاوش در لایههای این دوره در محوطه قلیدرویش میتواند در میزان درک و شناخت اندک ما مبنی بر عدم حضور عناصر و شاخصههای معماری این فرهنگ در محوطه قلیدرویش عامل مهمی به شمار آیدخاطرنشان کرد: اما در مجموع، با مطالعه مجموعه مدارک دوره IIIA قلیدرویش این تحلیل اولیه قابل طرح است که دوره IIIA قلیدرویش احتمالاً نشانگر برقراری ارتباطات، تعاملات و تأثیرات متقابل بین فرهنگ بومی دشت قم (ساکن در دشت) با فرهنگهای شمالغرب و زاگرس مرکزی است.
به گفته وی،همچنین یک چنین تعاملاتی میتواند مبین ارتباط مستقیم فرهنگهای بومی ساکن در دشت قم (قلیدرویش) با فرهنگهای کوچرو یا نیمکوچروی کوراارس باشد که در ارتفاعات جنوب دشت قم حضور یافتهاند.
سرلک در پایان اظهار کرد: با این وصف و با اتکا به مدارک به دست آمده از کاوشهای گورستان خاوه، میتوان این فرض اولیه را مطرح کرد که در نیمه نخست هزاره سوم ق.م، احتمالاً گروههایی از جوامع ماوراء قفقاز قدیم در روند گسترش خود، بهطور مستقیم وارد دشت قم شده و به دلیل ساختار اقتصاد معیشتی مبتنی بر دامداری در نواحی کوهستانی جنوب دشت قم جهت دستیابی به مراتع موردنیاز و احتمالاً دسترسی به منابع غنی سنگ فلزات منطقه وشنوه قم مستقر شدهاندکه برای ورود و استقرار گروههای کوراارس به دشت قم، دو مسیر تاریخی – طبیعی قابل طرح است.
بررسی باستانشناختی مخزن سد آبریز کُهگیلویه
در ادامه نشست احمد آزادی با بیان اینکه پروژه بررسی باستانشناختی مخزن سد آبریز، با هدف شناسایی محوطههای موجود در مخزن این سد انجام شدتصریح کرد: این بررسی در راستای اجرای طرح جامعی تحت عنوان “سد آبریز، سامانه انتقال آب و شبکه آبیاری و زهکشی دشتهای دهدشت و چرام” است که در فاز اول، تنها بررسی مخزن سد انجام شد.
این باستان شناس بابیان اینکه بیشترین گونه محوطههای شناسایی شده، محوطههای با معماری سنگی خشکهچین است گفت:با توجه به سبک زندگی مردمان منطقه مورد بررسی تا چند دهه پیش که بر اساس شیوه کوچنشینی بوده است، همانند بررسیهای باستانشناختیِ پیشینِ منطقه قابل پیشبینی بود که برخی محوطههای شناسایی شده از نوع کوچنشینی باشد.
وی با بیان اینکه در دوره اسلامی، بهطورکلی در منطقه کُهگیلویه، الگوی استقراری این محوطهها با الگوی روستاهای دهههای گذشته و حتی امروزی تقریباً یکسان است خاطرنشان کرد: آنها معمولاً تک دورهای بوده و بیشتر شامل محوطههای با پراکندگی سفال و معماری سنگی هستند که با استفاده از تکه سنگهای کوچک و بزرگ طبیعی و تا حدودی تراشخورده ساخته شدهاند.
او در پایان اظهار کرد:با توجه به رویکرد تپه محوری در باستانشناسی ایران و کمرنگ بودن نقش باستانشناسی کوچ در پژوهشهای میدانی، اهمیت این محوطهها دوچندان بوده و لزوم انجام پژوهشهای هدفمند در آنها بیشتر احساس میشود.
کاوش باستانشناسی در قلعه سانسیز، طارم
حمزه کریمی دیگر سخنران این نشست در ادامه،قلعه سانسیز (قلعه گبری)را یکی از قلعههای نسبتاً بزرگ، شامل بقایای استحکامات تدافعی بر فراز یک بلندی طبیعی مرتفع در حاشیه جنوبی رودخانه قزل اوزن و چندین تپه کم ارتفاعتر در جنوب و شمال آن خواند و گفت: مطابق با بررسیها و مطالعات اولیه؛ آثار معماری موجود قلعه که بیشتر آن در زیر خاک و آوار مدفون است، همچنین تپههای شمالی احتمالاً متعلق به سدههای اولیه و میانی اسلامی و تپههای جنوبی گورستانهایی از عصر آهن و دوران اسلامی هستند.
او با ابراز تأسف از اینکه طی یکی دو دهه اخیر بخش زیادی از تپههای جنوبی و قسمتهایی از قلعه مورد حفریات غیرقانونی قرار گرفته و تا حدودی تخریب و از بین رفته است افزود: آنچه از قلعه سانسیز بر جای مانده بقایای معماری سنگی و آجری است که در یک بخش بزرگ در رأس تپه و دامنههای شمالی آن به چشم میخورد.
این باستان شناس اظهار کرد: برنامه کاوش در قلعه سانسیز (گور قلعه سانسیز) طارم، با هدف کسب اطلاعات از توالی استفاده از قلعه در دورههای مختلف تاریخی و اسلامی و همچنین آگاهی از نوع معماری بکار رفته در قلعه و مرمت موردی آثار و ساختارهای پدیدار شده در فصل اول به سرانجام رسید.
این باستانشناس تصریح کرد:با اتمام کاوش در فصل اول بخشی از برج و فضای معماری در بخش جنوب شرقی قلعه نمایان شد و بر اساس مهمترین یافته فرهنگی، سفال و مقایسه آنها چنین استنباط میشود، در اوایل سده چهارم خاندان کنگریان در منطقه طارم شکل گرفته و سپس با قدرت خود برخی مناطق همجوار را نیز تحت تسلط خودشان در میآورند.
ثبت دیدگاه