محمود فاضلی بیرجندی: بیرجندیهای یک پشت قبل هنوز از یادشان نرفته آن تابلوی قدیم را که بر فراز کارگاهی خیاطی در کمر خیابان حکیم نزاری نصب بود:
“زنانهدوزی وجدانی.”
دکانی که خیاطی محمد علی وجدانی بود.
او سال ۱۲۸۵ در بیرجند زاده شد. در مکتب پدر درس خواند. بعدا به نزد خیاط قدیم شهر شد، نامش “استاد باشی”. خیاطی آموخت و پس خودش دکانی خیاطی باز کرد.
دخترعمویش را به زنی گرفت و دارای نه فرزند شدند. یکی از آنان، بهروز وجدانی، از استادان نامدار موسیقی و هنر ایران است. (گزارشی از زندگانی او را منتشر خواهم کرد.)
آقای وجدانی خیاط زنان بود. زنان اعیان و اشراف شهر و زنان عموم مردم، مشتریانش بودند.
بیرجند که پادگانی بزرگ داشت، پیوسته محل آمدوشد و زندگی نظامیان ارشد و درجهداران ارتش بود. مسیر زنان آنان هم به زنانهدوزی وجدانی میافتاد. آنان او را به همدیگر معرفی میکردند که هم درستکار بود و هم نرخ تولیداتش نسبت به شهرهای دیگر کمتر درمیآمد.
زنانهدوزی وجدانی از جوانی او دایر بود، تا روزگاری که مردی سپیدموی شده بود و کمرش اندکی خمیده. دکانش پاتوق هم سن و سالانش بود.
اما فقط خیاطی نبود که دکانش را پاتوق کرده داشت. آقای وجدانی ذوق ادبی داشت. بیشتر سرودههای سعدی و حافظ را از بر داشت.
بارها میشد که در میانه کار، قیچی و چرخ خیاطی را رها کند، و شعری را بنگارد که از طبع او میتراوید. از قدیم، مجله هفتگی توفیق را میخرید. قطعههایی را از سرودههای خودش برای توفیق فرستاده بود و به نام خودش چاپ شده بود.
از همان فضل و سواد قدیمه او بود که وقتی در پای منبر برخی آخوندهای نامدار میبود هر بار که آخوند میخواست سخنی یا روایتی عربی برگوید، از او میپرسید: “درست گفتم، آقا؟”
در آن روزگار مجله زنانهای به نام “بوردا” از خارج میآمد، مجله خیاطی و مد لباس. آقای وجدانی بورداهایی را که به دستش میرسید روی میزی در دکانش داشت و به مشتریانش نمونههای آن را نشان میداد. هر عکسی که میپسندیدند، همان را به دستان هنرمندش میدوخت. کارش تر و تمیز بود. جامههایی میدوخت که به باور زنان، چیزی از جامههایی کم نداشت که عکس آن را در مجله بوردا به ایشان نشان داده بود.
خانوادههای مذهبی شهر هم مشتری آقای وجدانی بودند. رسمی بود که از آقای وجدانی دعوت میکردند به سرای ایشان برود. نمونهای از جامهای را از چوب رخت میآویختند. او اندازه شخص را از همان نمونه میگرفت و سپس لباسی بر پایه آن، طبق خواسته مشتری میدوخت. دست به تن و پیکر زنی نمیزد.
برای کارش از کسی پول نمیستاند. فرزندانش خرده میگرفتند که این راه و روش کار نشد. او پاسخ میداد فلانی را میشناسم که شوهرش اوضاع درستی ندارد. فلانی زن و مردی سید هستند. فلانی شوهرش بدهکار است. فلانی شوهرش مریض است. شوهر فلانی کاسب است و در عوض اگر لازم شد از او چیزی خواهم خرید، و …
چنین بود که کمتر میشد آقای وجدانی از کسی پولی بستاند. مشتریانش هم میدانستند که اگر سخن از پول نمیگوید از بزرگ منشی اوست. آنان هم چنان با او تا میکردند که مبادا حق آن خیاط شریف ضایع شود.
در محیط بیرجند، با مردمان متدین و متعصبش، اگر رخدادی هر چند جزیی میان مردی و زنی واقع میشد، ساعتی بعد خبرش بر سر زبانها میافتاد. محمدعلی وجدانی عمری برای زنان جامه دوخت. اما پس از یک عمر هم حتی یک کلمه در جایی گفته نشد که جز بر درستکرداری و راستی او گواهی دهد.
من برای تکمیل نگارش این گزارش هم با چند تن از سالخوردگان گفتوگوهایی کردم. همه یک سخن گفتند: آقای وجدانی نمونه اعلای پاکی و پاکچشمی بود. زن با مرد در چشم او فرقی نداشت و تا بود، یک دم جز این در زنی ننگریست.
محمدعلی وجدانی، آن خیاط پاکنظر و راستکردار، روز ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۷ با زندگانی بدرود گفت. پیکرش را در گورستان بیرجند به خاک سپردند.
دکان خیاطی او را با هر چه از آلات و ابزارها داشت به بازپسین شاگردش سپردند: نامش شیرمحمد.
او چندی دکان را باز میکرد و دوستان آقای وجدانی همچنان در آنجا گرد میآمدند. اما آن روال نپایید. شیرمحمد هم از کار افتاد و زنانهدوزی وجدانی تعطیل شد.
بیرجند سرزمین چنین گوهران نایاب بوده است.
ثبت دیدگاه